![]() چند سئوال اساسي پيش روي نظام آموزش كشور قرار دارد: اول – چرا فارغ التحصيلان ما آنقدر كه مورد انتظار است با دين و قرآن مانوس نيستند، و از معدل آنچه که دین از یک انسان خوب ترسیم کرده، فاصله زیادی دارند، و پس از 37 سال از انقلاب اسلامي، مدارس نتوانسته نقش خود را در اين زمينه به خوبي ايفا كنند؟ دوم – چرا فارغ التحصيلان ما در بكارگيري عملي دانسته هاي خود ناتوانند، نيازهاي مراكز كار در تعليم و تربيت رسمي برآورده نمي شود، و محفوظات آنها كاربردي نيست؟ سوم – چرا فارغ التحصيلان ما در تلاش جمعي ناموفقند، و مدرسه كمك زيادي به آنها براي حضور و ايفاي نقش در جامعه نمي كند؟ چهارم – چرا پرورش شخصیت و استعدادهای شاگردان، و فرهنگ آنها به عنوان مسئله اصلی در تعلیم و تربیت بچه ها مورد توجه نیست و مغفول است؟ پنجم – بر خلاف آنچه كه در سنين پيش از دبستان در علاقه كودكان به يادگيري چيزهاي جديد مشاهده ميشود، چرا دانش آموزان پس از ورود به مدرسه، با علاقه و انگيزه درس نميخوانند، بلكه نمره و ترس و فشار، تنها عوامل حركت و تلاش آنها در مسير يادگيري است؟ رویکرد موجود نظام آموزشی از پاسخ دادن به این سئوالات ناتوان است. طرحهای تحولی هم که در پارادایم رویکرد نظام آموزشی موجود ارائه می شوند، نمی توانند خود را از دشواری پاسخ به این سئوالات رها کرده و در پاسخ به آن در می مانند. این سئوالات را می توان به عنوان جمع بندی آسیب شناسی ما از نظام آموزشی کنونی نیز محسوب کرد. مدرسه حكمت تلاش مي كند با تمركز در ارائه پاسخ به اين سئوالات، راه حل هائي را پيش روي نظام آموزشي قرار دهد. راه حل هائي كه: – مبتني بر نظريات شفاف و استوار، |